خاطره ها

آه نکش زحمت بکش شد شد نشد نشد.

خاطره ها

آه نکش زحمت بکش شد شد نشد نشد.

آخرین قصه !

آخرین قصه

و امشب را فقط امشب

برای خاطر آن لحظه های درد

کنار بستر تاریک من ، شب زنده داری کن

که من امشب برای حرمت عشقی

که ویران شد

برایت قصه ها دارم

تو امشب آخرین اشکم بروی گونه می بینی

و امشب آخرین اندوه من مهمان توست

بیا نامهربان

و امشب را کنار بستر تاریک من شب زنده داری کن

چه شبهایی که من تا صبح برایت گریه می کردم

و اندوهم همیشه میهمان گوشه و سقف اتاقم بود

قلم بر روی کاغذ لغزشی دشوار می پیمود

که من در وصف چشمانت

کلامی سهل بنویسم

درون شعر های من

همیشه نام و یادت بود

درون قصه های من

همیشه قهرمان بودی

ولی امشب کنار عکس های پاره ات آخر

تمام شعرهایم را به آتش می سپارم من

درون قصه هایم ، قهرمانهارا

به خون خواهم کشید آخر

و دیگر شعرهایم بوی خون دارد

ببخش ای خاکی خسته

اگر امشب به میل من

کنارم تا سحر بیدار ماندی

برای آخرین شب هم ز چشمت عذر می خواهم

که امشب میزبان

رنج من گشتی

«خداحافظ» 

برای آخرین لحظه «خداحافظ ....!؟» 

بیا ای بی وفای من  
نظرات 1 + ارسال نظر
نیلوفر سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 05:57 ب.ظ http://Everything2.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالبی داری
مخصوصا از اون ضرب المثلهات خوشم اومد. به من سربزنی افتخار دادی.
فعلا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد