نغمه درد
در منی و این همه زمن جدا
با منی و دیده ات بسوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر
غرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرار و بی تو بی قرار
وای از آن دمی که بی خبر زمن
برکشی تو رخت خویش ازین دیار
سایه توام بهر کجا روی
سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که بر گزینمش به جای تو
شادی و غم منی به حیرتم
خواهم از تو … در تو آورم پناه
موج وحشیم که بی خبر ز خویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه
گفتی از تو بگسلم … دریغ و درد
رشته وفا مگر گسستنی است؟
بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است؟
دیدمت شبی به خواب و سرخوشم
وه … مگر بخواب ها به بینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و زشاخه ها بچینمت
شعله می کشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو
ره مبند … بلکه ره برم به شوق.
در سراچه ی غم نهان تو
سلام
ممنون که اومدی و وبلاگمو خوندی. از اون مطالب بازم داخل وبلاگم هست. به پستهای قدیمی مراجعه کن. اون کتاب رو هم نتونستم پیدا کنم. بازم پیش من بیا
سعی من زیبا و جالب بودن وبلاگمه. خوشحالم که خوشت اومد.
افتخار دادین تشریف آوردین.
منتظر نظرات مفیدت هستم گلم