-
جواب گلها به آفتاب
دوشنبه 25 خردادماه سال 1388 11:46
------------------------------------------------- گلها جواب زمین اند به سلام آفتاب نه زمستانی باش که بلرزانی و نه تابستانی که بسوزانی بهاری باش که برویانی ---------------------------------------------------
-
امروز روز مادر است
یکشنبه 24 خردادماه سال 1388 17:19
خدای من! مادر، اسطوره ای مقدس است در زندگی انسان. بزرگ و بلند. شاید نیمی از انسانها مادر شوند اما بازهم مادر بودن و مادری کردن مفهومی مقدس است. از لحاظ جامعه شناسی، مادر نوعی نقش اجتماعی است. نقشی که معلوم نیست اکتسابی است یا ذاتی! فرزند بودن و دختر بودن نوعی نقش اجتماعی است با کارکردها و وظایف اجتماعی خاص خود که ذاتی...
-
سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل متحد 14 دسامبر 1964
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1388 15:54
اکنون آری باید بیچارگان آمریکا ، استعمار شدگان و تحقیر شدگان آمریکای لاتین را که برای همیشه تصمیم به نوشتن تاریخ خود گرفته اند را در خود جای دهد ؛ و این موج بغض لبریز شده ، این موج عدالت مطالبه شده و حقوق پایمال شده که از سرزمین های آمریکای لاتین بر خواسته ، این موج دیگر باز نخواهد ایستاد این موج هر روز که بگذرد رشد...
-
سخنرانی دانشگاه هاوانا سال 1962
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1388 15:52
مبارزه پیروز ما دو نتیجه به همراه داشت ؛ اول بیدار کردن ملتهای ؛ آمریکا که دیدند انقلاب انجام شدنی است و چگونگی انجام یک انقلاب را لمس کردند . دیدند که چطور تمام راهها بسته نبود و دیدند که نباید ساکت ماند و ضربه های استعمار گران را مرتباً تحمل کرد . دیدند که راه آنطور که بعضی از رهبران حزب ها ی در حال مبارزه موقت با...
-
زنده گی نامه چگوارا
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1388 15:15
ارنستو چگوارا در 14 ژوئن سال 1928 در شهر روزاریوی آرژانتین متولد شد . پدررش یک مهندس ایرلندی و مادرش اسپانیایی و اصل بود . در سال 1953 از دانشکده طب فارغالتحصیل شد و تا سال 1956 در جزام خانه ای واقع در گواتمالا مشغول خدمت افتخاری شد . چند بعد در مکزیک با فیدل کاسترو و دیگر انقلابیون کوبایی آشنا شد . فیدل برای پیروز به...
-
اولین مصاحبه چگوارا پس از پیروزی در مبارزات 16 ماهه
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1388 15:09
چند ماه قبل از پیروزی انقلاب کوبا در تمامی این 16 ماهی که در SIERRA MAESTRA بوده ایم روزنامه نگاران زیادی از نقاط مختلف دنیا به اینجا آمده اند . و بخش به اصطلاح داستانی این جنگ چریکی را به عهده گرفته اند . امروز از فرصت به دست آمده در دیدار با یک روزنامه نگار کوبایی استفاده می کنم و اولین سلامم را به ملت کوبا تقدیم می...
-
جنگ(شعر)
پنجشنبه 21 خردادماه سال 1388 09:04
عادت نمی کنیم به این جنگ تن به تن لطفا تو ماشه را بچکان در دهان من ماهی لعل وآب ارزگان حدیث ماست چشمت اجازه داد صدایت کنم وطن درگیر شبهه های تو از هوش می روم افتاد خون حوصله ها پای سوءظن پایان اخم وتخم خودم را نوشته ام قرمز بخوان درآینه "دیگر نه تو نه من" تنها بلیط و یک چمدان راه چاره است آب از سرم گذشته...
-
آلبوم عکسهای یادگاری
جمعه 15 خردادماه سال 1388 10:13
Find more photos like this on Afghans Network for Afghanan سلام عزیزان میروم از کوچه های یاد تو چون شکستن های قلبم بی صدا می روم تا پای تشیع دلم میروم تا بگذرم زان خنده ها
-
سلام
چهارشنبه 13 خردادماه سال 1388 15:27
بیا با پاک ترین سلام عشق آشتی کنیم بیا با بنفشه های لب جو آشتی کنیم بیا از حسرت و غم دیگه با هم حرف نزنیم بیا با خنده ی این صبح بهار خنده کنیم بیا باور بکنیم رنگ گلای وحشی رو سرخی شقایق و عطر گل بنفشه رو بیا فریاد بزنیم بهار سرسبز اومده دل به دریا بزنیم دوره ی غم سراومده گلدونا رو آب بدیم سلام همسایه رو جواب بدیم بیا...
-
افسوس
چهارشنبه 13 خردادماه سال 1388 15:19
گفتی که : چو خورشید زنم سوی تو پر چون ماه شبی می کشم از پنجره سر اندوه که خورشید شدی تنگ غروب افسوس که مهتاب شدی وقت سحر
-
در برابر خدا
شنبه 9 خردادماه سال 1388 16:32
از تنگنای محبس تاریکی از منجلاب تیره ی این دنیا بانگ پر از نیاز مرا بشنو آه ای خدا ی قادر بی همتا یکدم ز گرد پیکر من بشکاف بشکاف این حجاب سیاهی را شاید درون سینه ی من بینی این مایه گناه و تباهی را دل نیست این دلی که به من دادی در خون تپیده ، آه ، رهایش کن یا خالی از هوی و هوس دارش یا پای بند مهر و وفایش کن تنها تو...
-
دعوت
شنبه 9 خردادماه سال 1388 16:18
تو را افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم چرا بیهوده می گویی دل چون آهنی دارم نمی دانی نمی دانی که من جز چشم افسونگر در این جام لبانم باده مرد افکنی دارم چرا بیهوده می کوشی که بگریزی ز آغوشم از این سوزنده تر هرگز نخواهی یافت آغوشی نمی ترسی نمی ترسی نمی ترسی که بنویسند نامت را به سنگ تیره گوری شب غمناک خاموشی بیا دنیا...
-
دوست داشتن
شنبه 9 خردادماه سال 1388 16:16
امشب از آسمان دیده ی تو روی شعرم ستاره می بارد در زمستان دشت کاغذها پنجه هایم جرقه می کارد شعر دیوانه ی تب آلودم شرمگین از شیار خواهش ها پیکرش را دو باره می سوزد عطش جاودان آتش ها آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست از سیاهی چرا هراسیدن شب پر از قطره های...
-
عکسهای یادگاری
دوشنبه 4 خردادماه سال 1388 11:35
دره پغمان................ تخت صفر...................
-
اشعار متفرقه
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1388 16:28
گدایان بهر روزی طفل خود را کور میخواهند طبیبان جملگی مخلوق را رنجور میخواهند تمام مرده شویان راضی اند از مردن مردم بنازم مطربان را مخلوق را مسرور میخواهند -------------- گربرسر نفس خود امیری مردی گربردگران خورده نگیری مردی مــــــردی نبود فتاده را پای زدن گر دست فتاده ای بگیری مردی ---------- عاقل به کنار آب رهی می...
-
غمی باید به دل تا زیستن باشد
چهارشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1388 16:52
شبی سخت ازشبهای خیالم را برای دوری ازاین زندگانیها برای انزوا ازاین سپیدی ها برای آخرین یاد زمان عشق غریبانه سفرراه خداکردم وجودم بال وپربرهم گشودومن به راه مقصدی ناآشنا بسوی منزلی بی انتها عرش خدایی رابه زیرپای بنهادم به کاوش ها وکوششها به اندیشه نیازش ها خدایی را درون پرتویی ازروشنایی یافتم پس آنگه به خاکش افتادم...
-
مسائل مهم قبل از ازدواج
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1388 10:55
یکی از مسائل بسیار مهم و اساسی قبل از ازدواج در نظر گرفتن معیارهایی برای انتخاب همسر است . به جرئت می توان گفت بیشترین مشکلاتی که در زندگی مشترک به وجود می آید به خاطر این است که دختر و پسر ، همسر مناسب خود را انتخاب نکرده اند و پس از چند سال زندگی متوجه می شوند این دو مناسب یکدیگر نبوده اند. پس جا دارد برای این...
-
تصویری از گل نرگس
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1388 17:24
-
شعری از کودک ایتالیایی
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1388 17:18
این شعر که برنده شعر کودکان هم هست توسط آننا سولدی یازده ساله از ایتالیا نوشته شده است!!!!!!!!!!. من در نانوایی , قلبی دیدم از جنس نان قلبی بزرگ,گرم و خوشبو و فکر کردم((اگر من قلبی از جنس نان داشتم چند کودک می توانست آن را بخورد! یک لقمه برای تو ,دوست من برای تو که گرسنه ای ! یک لقمه از این نان قلبی برای توست و برای...
-
غزل
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 17:02
امشب به قصه ای دل من گوش میکنی فردا مرا چون قصه فراموش میکنی چون سنگها صدای مرا گوش می کنی سنگی و ناشنیده فراموش می کنی رگبار نوبهاری و خواب دریچه را از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی دست مرا که ساقهء سبز نوازش است با برگ های مرده همآغوش می کنی گمراه تر از روح شرابی و دیده را در شعله می نشانی و مدهوش می کنی ای ماهی طلائی...
-
شعر سفر
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 17:00
همه شب با دلم کسی می گوید «سخت آشفته ای زدیدارش صبحدم با ستارگان سپید می رود، می رود، نگهدارش» من به بوی تو رفته از دنیا بی خبر از فریب فرداها روی مژگان نازکم می ریخت چشمهای تو چون غبار طلا تنم از حس دستهای تو داغ گیسویم در تنفس تو رها می شکفتم ز عشق و می گفتم «هر که دلداده شد به دلدارش ننشیند به قصد آزارش برود، چشم...
-
آفتاب میشود
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 16:59
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایهء سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن تمام هستیم خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد مرا به دام می کشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطرها و نورها نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاجها، ز...
-
گذران(فروغ فرخزاد)
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 16:56
تا به کی باید رفت از دیاری به دیاری دیگر نتوانم، نتوانم جستن هر زمان عشقی و یاری دیگر کاش ما آن دو پرستو بودیم که همه عمر سفر می کردیم از بهاری به بهار دیگر آه، اکنون دیریست که فرو ریخته در من، گوئی، تیره آواری از ابر گران چو می آمیزم، با بوسهء تو روی لبهایم، می پندارم می سپارد جان عطری گذران آنچنان آلوده ست عشق...
-
جمله زیبا از شریعتی
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 16:37
مشکلات انسانهای بزرگ را متعالی میسازد و انسانهای کوچک را متلاشی... . (شریعتی) نظر شما چیه؟ نظر یادتون نره
-
در هیچ تمامم کن تا زنده شود جانم
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 08:43
اره با شما هستم! یادگاری بنویسید
-
دوست دارم
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 08:36
عشق من
-
شک نکن
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 08:29
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق تصیر چشمای تو بود وگرنه ما کجا و عشق؟ سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس عشقمو دست کم...
-
شریعتی
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 08:27
« صنف پنجم که بودم پسر درشت اندامی در ته صنف ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ، آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آورتر بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالی گذشت یک روز که با زنم از سرک می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در...
-
دوستی
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 08:19
آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه نا پیداست من به پایان دیگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست
-
یار
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1388 16:23
یارم چه شد که تو نامهربان شدی چشمت زدند تا که ورد زبان شدی از من بریدی و مهرم ز دل برفت در بی ثباتی ات چون کودکان شدی عشقت زبانزدی در بین عاشقان حال از نزول عشق انگشت نشان شدی! رنگین کمان من بودی ولی کنون چون ابر تیره ای در آسمان شدی روزی کنار تو می شد سبک دلم حالا به دوش من بار گران شدی در فکرم این سوال هردم...